يازده بار جهان گوشهي زندان کم نيست * * * کنج زندان بلا گريهي باران کم نيست
سامرائي شدهام راه گدايي بلدم * * * لقمه ناني بده از دست شما نان کم نيست
قسمت کعبه نشد تا که طوافت بکند * * * بر دل کعبه همين داغ فراوان کم نيست
يازده بار به جاي تو به مشهد رفتم * * * بپذيرش به خدا حج فقيران کم نيست
زخم دندان تو و جام پر از خونابه * * * ماجرايي است که در ايل تو چندان کم نيست
بوسهي جام به لبهاي تو يعني اين بار * * * خيزران نيست ولي روضهي دندان کم نيست
از همان دم پسر کوچک تان باران شد * * * تا همين لحظه که خون گريهي باران کم نيست
در بقيع حرمت با دل خود ميگفتم * * * که مگر داغ همان مرقد ويران کم نيست