سلام وتشکر
اي مولاي من،اي اقاي من،اي ارباب ،امشب نيز خواب از چشمانم گريخته است.و من،به دنبال مأمني هستم تا تنهايي لحظه هاي بي حضور تو را با او قسمت کنم.و به راستي چه پناهگاهي بهتر از خودت؟!نميدانم کجايي و کي وعده ي ظهورت تحقّق خواهد يافت،اما،ندايي در درونم مي گويد:دوست پا در رکاب خواهد شد يار مالک رقاب خواهد شدبا اين اميد زنده ام که گاه آمدنت غبار کفشهايت را سرمه ي چشمانم کنم.بيا،بيا که جهان تاريک شده است و دلمان تنگ،بيا،بيا که طعنهي اعداء نمک بر زخم نديدنت ميزند،بيا،بيا و يوسف و ار، پيمانه مان را پر کن،يا شميمي از بوي پيراهنت را به دلهايمان هديه نما.