دل فداي خندهء در گلو شکسته اتبغض آسمان شکست از نگاه خسته اتبشکند خدا خودش دست داس غم که زدخوشه خوشه بر دلت، کرد دسته دسته اتکاش کور مي شدم تا نبينم اين چنينسنگ مي زنند بر بالهاي بسته اتخوش به حال اين غزل -اين دروغِ خواندني!اين که از حقيقتي مي کند گسسته اتخوش به حال هرکه شد هم مسير با دلتخوش به حال کوچهء زير پا نشسته اتتا هميشه هي تو را انتظار مي کشمدلخوشم به خندهء در گلو شکسته ات