از سمت تو -قشنگ ترين سمت آسمان-هر بار مي وزند به شعرم پرندگانهر بار من پري... پَـ ... پريـ ... شانـه ات کجاست؟هربار من پري ِ پريشان و تو همانروياي کودکان پر احساس شعر من:مردي که رفته عشق بيارد به ارمغانمردي که در کتاب نوشتند مي رسدبا اسب، زير بارش باران بي امانخط زد کسي به نام تو در سرنوشت منجا مانده لاي دفترم آن مرد بعد از آنهي مشق مي نويسم و هي پير مي شومهي تو هنوز هم که هنوز است هي جوان...از لا به لاي دفتر مشقي که شب نبوديک روز مي رسي، به من اما نه بي گمان!و آن «يکي» که اول هر قصه اي «نبود»تا انتهاي قصهء ما نيز همچنان.......آقا اجازه! ما دلمان تنگ مي شودسرمشق تازه اي بده از مرد داستان...