حاضر جوابي شاگرد
معلم کمونيستي در سر کلاس درس، به بچه ها گفت: بچه ها مرا مي بينيد؟ همه گفتند: بلي،دوباره سؤ ال کرد: اين ميز و تابلو و... را مي بينيد؟ همه در پاسخ گفتند: بلي، معلم ادامه داد، حال بچه ها خدا را مي بينيد؟ گفتند: خير. معلم گفت: پس حالا نتيجه مي گيريم که خدايي وجود ندارد!
فورا يکي از شاگردان گفت: بچه ها شما تابلو را مي بينيد؟ گفتند: بلي، شاگرد دوباره سؤ ال کرد: بچه ها آقا معلم را مي بينيد؟ گفتند: بلي، شاگرد گفت: اما آخرين سؤ ال بچه ها عقل آقا معلم را هم مي بينيد؟ گفتند: خير، شاگرد گفت: پس حالا که عقل معلم را نمي بينيم، نتيجه مي گيريم که آقا معلم عقل ندارد!