طي شد مَه محرّم و از او خبر نشد
روشن دو چشم ما به رخ منتظر نشد
گفتند يار سفر رفته باز ميرسد
بيش از هزار سال گذشت و خبر نشد
گفتند مستجاب شود گر دعا کنيد
ما را چرا دعاي فرج کارگر نشد؟
گفتند صبر آورد آخر ظفر به بار
شد صبر ما تمام و ليکن ظفر نشد
کو عارفي که زانوي غم را بغل نکرد؟
کو عاشقي که دامنش از اشک تر نشد
اي مهدي عزيز که جانها فداي تو
مرديم و عهد هجر تو اخر سپر نشد
گفتند غيبت تو به سر مي رسد ولي
واحسرتا که دوره غيبت به سر نشد