زد قدم خسرو پاك اختر فرخنده خصال ماه شعبان و خرد مات از آن حسن و جمالحجة بن الحسن(عليه السلام) و قائم حىّ متعال جان هر عاقل و هر عارف و هر فرزانهپرتوش جانب صحرا كشدم از خانهواله چهره او خازن جنات عدن محو او حور به فردوس از آن وجه حسنخضر گمگشته آن لعل لب و درّ دهن سبزه آن سان كه نه در باغ نه بستان نه چمنعقل يغما كند و حالت ما ديوانهشد بياض رخ او معنى والشمس و ضحىمشعلى از رخ زيبنده او بدر دجىچون على نفس پيمبر به بشر نور هدى آيت معظم بى عيب «فروزان خدا»بت شكن هادى كل محو كن بتخانهشهپر روح قدس زير قدومش چو سرير عرشيان بنده او بر همگان اوست اميرماسوا بر درش از عشق غزالان اسير گردن از طره او بسته و پاها زنجيرغيبتش كرد سراى دل ما غمخانهكرده حق دفتر ارشاد به مهرش مختوم بحر مواج و همه علم به پيشش معلومملجأ غمزدگان است و پناه مظلومان سايلان را نكند از در لطفش محرومهمگى مستحق جرعه اى از پيمانهباب رحمت بود و يوسف كنعان وجود (مينويى)