در خوابهاي بيسروسامانمان بماناي آخرين ستارهي اندوه ِ آسماندر کنج خلوت شب تشويش رخنه کنبا ما سرود ِ«ميرسم از راه»را بخوانتصوير تو بزرگترين باور من استمردي هميشه داشته لبخند بر لبانمردي شبيه قصهي خرما و نان عزيزمردي شبيه قصهي باباي مهربانمردي شبيه تشنگي و بغض کودکانمردي شبيه قصهي سرخ ستارگانمردي شبيه ماه ، مردي بريده دستمردي شبيه مردترين مرد داستان ...تصوير تو بزرگتر از باور من استاي آشناي گمشدهي ناشناسمانتا کي تمام هفته همين شعر باشد وآواز دلشکستهي اميد ، بعد از آنجمعه به جمعه قصه به تکرار ميرسدآواز دلشکستهي ما ، اشک جمکرانهفته به هفته خستهتر از قبل مي شويمقطره به قطره اشک پس از آن پيات روانآيينهها پر از غم و ترديد ماندهانداشعار تلخ حسرت و ياس است بر زباندر راه مانده ايم و کسي نيست در افقتنها حضور توست اميد مسافرانچشمي به راه آمدنت دوختيم و بازگوشي به راه کعبه ...بر نغمه ي اذان ...