چراغ جادو

نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 
+ سکوت 
چشمهايم ديگر از اشک پر شده و افق را تار مي بينم و درخشش آسمان در قطرات اشکم محو مي شود، دلم طاقت نمي آورد مي خواهم فريادي از عمق جان برآورم و به همه بگويم ديگر تاب اين همه انتظار ندارم،ولي شيريني و زيبايي و عظمت اين انتظار خوش همچون سنگي مقاوم در برابر سيلاب گريه هاي من نشسته پس اي پاکتر از زلال آب همچون ستاره اي پس از باران منتظرت مي نشينم و از تو مي پرسم که براستي چه وقت مي آيي؟ تا همه را از اينهمه ظلم و ستم و جور رهايي دهي! آن چه زماني است که تو: محبوب ما، سرور ما، صاحب ما و آقاي بزرگوار ما بر مسند زرين پادشاهي عالم عدالت مي نشيني! براستي اي صاحب عصر آن چه عصري است؟ و در اين هنگام است که طنين دلنوازالله اکبر گوشم را مي نوازد و اميد بر فرج و ظهورت مي بندم اي بهترين،

اي يوسف گمشده زهراعليهاالسلام!

مهرنوش بلاليان