تسبیح دیجیتال

نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 
+ سکوت 
پرستو مي گفت: کسي در باغي زيبا با دستهايي مهربان برايش لانه اي از شاخه هاي درخت عشق ساخته و او مي خواهد براي زندگي به آنجا برود. پرسيدم چه کسي؟ در کدام باغ؟ گفت تو فکر مي کني ما پرستوها بي صاحب و آشيانه ايم؟ اگر يک عمر دربدري مي کشيم و خانه بدوشي، همه اش به عشق ديدار و وصال معشوق است و اکنون است آن لحظه باشکوه وصال! و آنگاه پر کشيد و از ديد من دور شد. گويي پرستو نزد تو مي آمد، به حالش غبطه خوردم، کاش منهم روزي به ديدار تو بهترين بيايم، راستي برايت بگويم ديشب در خواب شقايق را ديدم او نيز همانند من خون دل مي خورد آخر او بارها از عشق تو جان سپرده و با اشک پاک آسمان ديگر بار از قلب زمين روييده و زنده شده! مي داني؟ مردم اسمش را گذاشته اند، گل هميشه عاشق! چون هميشه جامه اي سرخ از خون دلش بر تن دارد و هميشه مانند من عاشق عزيزي چون تو بوده. محبوبم! مگر نه اينکه مي گويند مي آيي! و دست مردم را مي گيري و عاشقان را نوازش مي کني پس بيا! بيا اي محبوب زيبا!اي خوبروي مه پيکر!بيا و دل تنگ مرا مونس باش، بيا و درد مرا درمان باش، بيا و چشم منتظر مرا با نور ربانيت نوراني کن، که بهترين دلتنگيها، دلتنگي براي تو و شيرين ترين درد، درد فراق تو و زيباترين لحظه ها، لحظه هاي انتظار کشيدن براي تو، بهترين است و من حاضر نيستم ذره اي از درد تو را به آساني از دست بدهم!