عصر يخ زده روزهاي غرق غبار و چشماني که تا فرداي دور ... افق را نشانه رفته است نگاه باراني او تازيانه موج اشک بر صخره هاي سياه و هر آنچه امتداد نگاه را قطع مي کند جستجو گرانه، حريصانه نگاه را به وسعت دنيا پراکنده است تا مهمان از راه رسد ورسم آفتاب و باران را بر زمين جاري کند