خرم جهان دوباره شد از مقدم بهار سر زد دوباره لاله و نسرين به كوهسارصدها شقايق از دل صحرا شكفته شد در باغ نغمه خوان شده با صد شعف هَزاربگذشته سوى دشت مگر آهوى ختن بنشسته روى كشت مگر ناقه تتارهمراه با نسيم سحر مى رسد به گوش ما را نواى مرغ بهشتى ز شاخسارعيدى قرين عيد دگر گشته زان سبب امسال از هميشه نكوتر بود بهارزيباگلى به دامن نرگس شكفته شد آن نوگلى كه گلشن از او يافت اعتبارماهى به نيمه مه شعبان طلوع كرد ماهى كه مهر از شرف او راست پرده دارشعبان زيمن مقدم او يافته مگر اين شوكت و جلالت و اين عزّ و افتخارسال نو و بهار نو و روزگار نو ساقى به يمن مقدم گل خيز و مى بيارسالى چنين مبارك و روزى چنان بزرگ فصلى چنين خجسته به تأييد كردگارلب تشنگان جرعه جام ولايتش نوشند از سبوى ولا آب خوشگواراى آفتاب چهره نهان كرده در سحابدل ها براى ديدن تو گشته بى قرارخرم شود جهان و عدالت به پا شود روزى كه در كف تو بود تيغ ذوالفقاراحيا شود به عهد تو حكم كتاب حق اجرا شود به عصر تو آيين كردگارتو قاسم جنان و جحيمى كه در ازل يزدان به دست قدرت تو داده اختيارجان ها براى خدمت تو گشته در تعب دل ها براى ديدن تو گشته بى قراراى منجى بشر كه نهانى تو در حجاب دارم اميد آن كه كنى چهره آشكاردارم اميد آن كه كنى با ظهور خويشبيرون ز جان منتظران رنج انتظارجمعى ستاده ديده به سويت در آرزوقومى نشسته ديده به راهت اميدواراى مظهر خدا به عنايت به ما نگر اى ابر مرحمت تو به رحمت به ما ببارتا آن زمان كه مهر درخشان بود به روز تا آن زمان كه ماه بتابد به شام تاراز ما به پيشگاه تو صد كاروان درود وز حق به جان پاك تو صدآفرين نثارچون باعث ملال شود طول هر سخن شيرين بود چكامه «خسرو» به اختصار (محمّد خسرو نژاد)