زلال که باشي سنگ هاي کف رودخانه ات را مي بينند،
بر مي دارند و نشانه مي روند درست به سمت خودت!!!
اين است رسم دنياي امروز ما !...
غربت آن نيست که تنها باشي ، فارغ از فتنه فردا باشي ، غربت آن است که چون قطره ي آب در پي دريا باشي. غربت آن است که مثل من و دل در ميان همه کس يکه و تنها باشي.
قتي مي خواستم ستايش کنم ، گفتند خرافات است
وقتي خواستم عاشق شوم گفتند دروغ است
وقتي خواستم گريستن ، گفتند دروغ است
وقتي خواستم خنديدن ، گفتند ديوانه است
دنيا را نگه داريد ، مي خواهم پياده شوم
چوپان قصه ي ما دروغگو نبود ، او تنها بود و از فرط تنهايي فرياد گرگ سرميداد ، افسوس که کسي تنهايي اش را درک نکرد و در پي گرگ بودند و در اين ميان فقط گرگ فهميد که چوپان تنهاست.
هيچ نمي گويم !!!دارم که بگويم ، اما نبايد گفت !!! شايد اين سکوت زيباتر است
کسي باش که عمري با تو بودن ، يک لحظه ، و لحظه اي بي تو بودن ، يک عمر باشد . . .
در زمين عشقي نيست که زمينت نزند ، آسمان را درياب . . .
کوله بارم بر دوش سفرى مى بايد،سفرى تاته تنهايى محض
هرکجا لرزيدى،از سفر ترسيدى فقط آهسته بگو: من خدا را دارم