نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 
در کتابي خواندم "زندگي بايد کرد"

ليک با خود گفتم

زندگي معنا کن

زندگي خواستن است

که بخواهي ، چشم را باز کني

و ببيني که چرا فصل تجديد حيات بشر است

و چرا پائيز ، با خودش ياد سفر مي آرد

و بداني که چرا ، عصر هاي جمعه دلمان مي گيرد

زندگي گم شدن است

گم شدن در تب و تاب سفر فردا ها

گم شدن در اميد ، گم شدن در هيجان

زندگي يافتن است

که چرا يک رود ، در پي رفتن سوي درياهاست

زندگي رد شدن است

رد شدن از همه سختي ها

رد شدن از همه زشتي ها

زندگي حل شدن است

در قشنگي طلوع خورشيد

يا به قول سهراب

زندگي حس غريبيست

که يک مرغ مهاجر دارد

با به قولي ديگر

زندگي صحنه زيباي هنرمندي ماست

هر کسي نغمه خود خواند و آهسته رود

صحنه پيوسته به جاست

خرم آن نغمه که مردم بسپارند به ياد.