مثنوي ارتحال امام خميني رحمة الله عليه
روزها را بدون تو يک يک گذرانديم با سرشک و آه
سر سپرديم بر تو و سر شد خاطرات بهار روح الله
روزگار غريب و نامرديست هرکه دل برده مي رود بر دست
چارده روزه بود خرداد و رفت ماه چهارده سر مست
تن رهبر سه روز حيران بود تا رسيدند عاشقان حسين
هر چه در کربلا حسين نداشت شد مهيّا براي پير خمين
جان ايرانم و امام وطن به فداي سر جدا از تن
رهبري که سه روز جسمش ماند در بيابان بدون غسل و کفن
رهبري در ميان ياران و رهبري بين نيزه و شمشير
اهل بيتي ميان مشتاقان اهل بيتي در آتش و زنجير
اين زمين کوفه نيست ايران است درس ايرانيان وفاداري ست
حرف ايران بي امام شده جاي زخم زبان عزاداريست
کربلايي اگر شود برپا در حمايت نمودن از رهبر
مي زند شيعه گردن کفر با توسُّل به ذکر يا حيدر
حيدريَّم چو پير شهر خمين روضه ام کربلاي شيون و شين
در عزاي امام و ايران است ذکر لبهاي من حسين حسين
انتظار ظهور شمشير انتقام قيام عاشورا
مي کِشم در عزاي خرداد و فاطمه با نواي يا زهرا