روي دوشم کوله بار خستگي
گاهي از قلب تو من طرد ميشم
بي مهابا به تو مي انديشم
لمس دستان تو در ذهنم هست
حسرتي ميخورم واز تو چه نهان
من از اين زندگي سرد ميشم...