يادگار از تو همين سوخته جاني است مراشعله از توست ، اگر گرم زباني است مرا
به تماشاي تن سوخته ات آمده اممرگ من باد كه اين گونه تواني است مرا
نه زخون گريه آن زخم ، گزيري ست تو رانه از اين گريه يكريز ، اماني است مرا
باورم نيست ، نگاه تو و اين خاموشي؟باز برگردش چشم تو گماني است مرا ...