کو آتشي که شعله زند بر وجود من
کو شعله اي که اب کند تار و پود من
دل سوزد از شراره بي اعتناييت
جانا عنايتي بنما بر وجود من
پيشاني ام به نقش و نگارت مزين است
نازت کشيده عکس نياز سجود من
گر سينه چاک دوست بدانم که دل خطاست
عشق عزيز يار کجا و حدود من
آن يار دلنواز اگر هم مرا زند
بر او سلام و حمد و ثنا و درود من
اي مهر روح پرور تو مانع سقوط
اي نام دلرباي تو ذکر صعود من
يارا نثار محضر پاک تو خون من
جانا فداي غشق تو بود و نبود من
از ذره هم ذليل ترم در حريم تو
نور ولايت است است دليل نمود من
مهر علي و آل ضميمه اگر نبود
ديگر بها نداشت قيام و قعود من
با نامه سياه مرا رو سپيد کن
باشد دعاي سبز فرج چون سرود من