آموزش پیرایش مردانه اورجینال

نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 
باز شعرم سوي جبهه مي رود
سوي بانه سوي فکه مي رود
سوي مردان دلير و با خدا
آن شهيدان که شدند از ما جدا
در ميان خيمه بي سر مي شدند
توي سنگرها کبوتر مي شدند
روزها در جبهه مشغول عدو
نيمه شبها با خدا در گفت و گو
توي سنگر يکه تازي کرده اند
با گلوله عشق بازي کرده اند
بي سر و بي دست و بي پا مي شدند
در مبان دجله پيدا مي شدند
واي از وقتي که سرها مي رسيد
آن زماني که خبرها مي رسيد
جمله ها دارند غم مي آورند
واژه ها دارند کم مي آورند
باز ما مانديم و يک دل خاطرات
دست و پاهايي که مانده در فرات