اينجا، هر که براي خود دلبـــري دارد
دل ماهم براي خود ســــروري دارد
سرورم مسافر غريب جـــاده هاست
دوازدهمين نسل غريب مصطفاست
آن مرد که روضه خوان بـقـيـع است
براي ما بيچارگان تنها او شفيع است
وقتي که برايش شــعــر مـيــگويـــم
تمام لــغـت نامــه هـــارا مــي جويم
اما نمي دانم معني انتظارش چيست
پس اشک مدام و ندبه هايش چيست
يعني ميان اين همه روضــه و دعـــا
313 يار خود را مــهــدي نکرده پيــدا
با گنــــــــاه ،به دور خود ابــر ميگيريم
از خورشــيـــد عالم خبــــــر نميگيريم
او مــنــتـــظــر است و مـــــــا نيستيم
او مـــــهـــدي است و مـــــــا کيستيم؟
مهدي منـــتــظر است که يارش شويم
گوش به فرمان و علــــمدارش شويم