چون صيد بهدام تو به هر لحظه شکارماي طرفه نگارماز دوري صياد دگر تاب نيارمرفتست قرارمچون آ هوي کگمگشته به هر گوشه دوانمرهاي نتوانمتا دام در آغوس نگيرم نگرانمآه از دل زارماز ناوک مژ گان چو صد تير پرانيبر دل بنشانيچون پر تو خورشيد اگر رو بگشانيواي بر شب تارمدر بند گرفتار بر آن سلسله مويمخلاص از تو نجويماز ديده ره کوي تو با اشک بشويمبا حال نزارمبر خيز که داداز منبيچاره ستانيدردم چو ندانيبنشين که شرردر دل تنگم بنشانيلختي به کنارمتا آن لب شيرين به سخن باز گشا يخوش جلوه نماياي پرده امان از دل عشاق کجايتا سجده گزارمگر بوي تورا باد به منزل برساندجانم برهاندورنه روجودم اثري هيچ نما ندجز گرد و غبارم