تنها تويي که معني باران را مي فهمي
شکوه جاري شدن راحس مي کني
دراين سکوت کده ي خسته از همه چيز
مرهمي برايمان نمانده است
دلهااز کينه ها لبريزند
رودهايمان در مسير فاضلاب جاريند
کسي مي بايد براي همه ي فصل ها
مردي از تبار باران
تاسيلاب سکوت وپوچي را درهم بشکند
وکوچه ها راحرکت بخشد وزندگي دهد
قلبها دلتنگند
دلتنگ ظهور ثانيه ها...