فاصله ها، دره ايست پر از واژه هاي معلق در حجم سکوت سرد و فرياد بغض شکسته ام ناقوس هاي هراس و درد در تعفن تناسخ حسرت که پيله هاي تنهايي را در دام عنکبوتي عقربه هاي طوفان زده سرنوشت نانوشته ام به اسارت نشسته ...