گر خواب خود مشّوش و مغشوش ميکني
بر ابر پاره گوشهي ابروي ماه بين
گر خود هواي زلف و بناگوش ميکني
عشق مجاز غنچهي عشق حقيقت است
گل گو شکفته باش اگر بوش ميکني
از من خداي را غزل عاشقي مخواه
کز پيريم چو طفل، قلمدوش ميکني
زين اخگر نهفته دميدن، خداي را
بس اخگر شکفته که خاموش ميکني
ناقوس دير را جرس کاروان مگير