اي نگهت خواستگه آفتاب
بر من ظلمت زده يک شب بتاب
پرده بر انداز ز چشــــم ترم
تا بتوانم به رخت بنــــــگرم
اي نفست يار و مدد کار مـــا
کي و کجا وعده ديــــــدار ما ...؟!