پاييز مي رسد که مرا مبتلا کندبا رنگ هاي تازه مرا آشنا کند پاييز مي رسد که همانند سال پيشخود را دوباره در دل قاليچه جا کند او مي رسد که از پس نه ماه انتظارراز درخت باغچه را برملا کند او قول داده است که امسال از سفراندوه هاي تازه بيارد، خدا کند او مي رسد که باز هم عاشق کند مرااو قول داده است به قولش وفا کند
پاييز عاشق است و راهي نمانده استجز اين که روز و شب بنشيند دعا کند شايد اثر کند و خداوند فصل هايک فصل را به خاطر او جا به جا کند تقويم خواست از تو بگيرد بهار راتقدير خواست راه شما را جدا کند
خش خش، صداي پاي خزان است، يک نفردر را به روي حضرت پاييز وا کند علي رضا بديع
پاييزت پر از باران همسفر[گل]