خدا ميخواست تا تقدير عالم اين چنين باشد
کسي که صاحب عرش است، مهمان زمين باشد
خدا در ساق عرش خويش جايي را برايش ساخت
که حتّي ماوراي ديدهي روح الامين باشد
علي را قبل از آدم آفريد و در شب معراج
به پيغمبر نشانش داد تا حقّ اليقين باشد
خدا ميخواست از رخسارهي خود پرده بردارد
خدا ميخواست تا دست خودش در آستين باشد
علي حبّه جنّه، قسيم النّار و الجنّه
خدا ميخواست آن باشد ،خدا ميخواست اين باشد
به جز نام علي در پهنهي تاريخ نامي نيست
که بر انگشتر پيغمبران نقش نگين باشد
مرا تا خطبههاي بي الف راهي کن و بگذار
که بعد از خطبهي بينقطه ي تو نقطه چين باشد
مرا در بيت، بيت شعرهايم دستگيري کن
غزل هاي تو بي اندازه بايد دلنشين باشد
غزل لطف خداوند است، شاعر ها خبر دارند
غزل خوب است در وصف اميرالمؤمنين باشد
خدا نام ولي را بُرد بالا
پيام ينجلي را بُرد بالا
تمام دست ها بودند آنجا
ولي دست علي را بُرد بالا