ايجاز شاعرانه ي چشم تو تا کنون
ما را کشانده است به اعجازي از جنون
هر روز در هواي تو پرواز مي کنيم
هر روز مي شويم چو خورشيد ، سرنگون
تا آستين به قصد تو بالا زديم شد
شمشيرهاي تشنه به خون از کمر برون
بايد اميد هر چه فرج را به گور برد
بيهوده مي بري دل ما را ستون ستون...
اين شعر هم رديف غزل هاي چشم توست
زخمي نزن که قافيه افتد به خاک و خون