نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 
سلام اي ماه مهجور زمستانهاي ابرآلود!
چرا ديگر نمي‌تابد سرودت از محاق رود

مگر روح اساطير کهن باران بباراند
به روي سرزمين هاي اسير حلقه‌هاي دود

به روي بام ها آيينه‌ها گرم تماشايند
افق هاي تباهي را برآ اي طلعت موعود

نفير کوزه‌هاي تشنه ي اعصار مي‌گويد
که عشق - اين ماه سرگردان- زماني اين حوالي بود

تو را با خوشه ي پروين هميشه جستجو کردم
از آن روزي که از پرديس جاويدان شدم مطرود

دلم را اين پرستوي غريب آشيان بر دوش
بهار خاطراتت خوانده تا آفاق نامحدود

الا اي ماه مهجور زمستان هاي ابرآلود!
تو را تا کهکشان زخم موزوني دگر بدرود