امام حسين(ع)-حضرت زينب(س)-وداع قتلگاه
تو سر نداري، من سرِ رفتن ندارم
ماندي به رويِ خاك و عالم كربلا شد
بندِ دلم بودي و هر بندِ تن تو
انگار جايِ گندم ري آسيا شد
بي دردسر سرگرم سر بود و نشست و
آن قدر دست و پا زدي تا اينكه پا شد
يكبار بوسيدم گلويت را چگونه...
...جايِ همان بوسه دوازده ضربه جا شد
زينب زمين خورده ولي تو سنگ خوردي
اين زخم ها از ضربه هاي بي هوا شد
آتش ميان خيمه ي عباس افتاد
دستي كنار معجر من بي حيا شد
تو سر نداري دخترت معجر ندارد
يعني بريدند و كشيدند و جدا شد
مجمع زينبيون اهل بيت خوزستان
بيت آيت الله موسوي
zeynabiyooneahlebeyt.blogfa.com