هــر نــفـــس آيـنــه روي تـو را مي طلبم
از گـلستان جهان بوي تو را مي طلبم
اي بــهــشت همــه دلـهـاي خـداجوي بيا
عطر گلچـهره مينوي تو را مي طلبم
گــيــسـوانـت شب يــلدا و رُخَت ماه تمام
ماه در ظلمت گيسوي تو را مي طلبم
دشـت در دشـت به ديدار تو مشتاق شدم
کو به کو ناله کنان کوي تو را مي طلبم
افـــق صــبــح دل افـــروز تــو را خــواهانم
آفــتــاب رخ نـيـکــوي تـو را مـي طلبم
زمــــزم اشــک تـــو و زمـــــزمـه يـــارب تو
ذکـر روشـنـگر يـا هوي تو را مي طلبم
بي خبر از توام اي عشق کجا منزل توست
هـر قـدم جـاده رهپوي تو را مي طلبم
گلشن خاطرهام تا که نگردد پاييز
دفــتــر سبـــز ثـناگوي تو را مي طلبم
آفتاب دل من، چهره برون آر و بتاب
«ياسرم» سايه دلجوي تو را مي طلبم