کربلا به خون خود تپيدن استجرعه جرعه مرگ را چشيدن است
کربلا صفا و مروه اي شگفتپا به پاي تشنگي دويدن است
روضه نيست کربلا که بشنويکربلا سر بريده ديدن است
خلقت دوباره، جلوه ي جديدکربلا دوباره آفريدن است
کربلا مرور روشن معاداز مغاک خاک بر دميدن است
حرمت حماسه، غيرت غيورقطره قطره خون شدن، چکيدن است
هر چه مي روم به خود نمي رسم«کربلا به اصل خود رسيدن است»
مرتضي اميري اسفندقه