يَقولُ إِبليسُ لِجُنودِهِ: أَلقوا بَينَهُمُ الحَسَدَ وَالبَغىَ، فَإِنَّهُما يَعدِ لانِ عِندَ اللّه الشِّركَ؛شيطان به سپاهيانش مى گويد: ميان مردم حسد و تجاوزگرى بياندازيد چون اين دو، نزد خدا برابر با شرك است.
اَلطِّيَرَةُ شِركُ و َما مِنّا إِلاّ وَلكِنَّ اللّه يُذهِبُهُ بِالتَّوَكُّلِ؛فال بد زدن شرك است و هيچ كس ازما نيست مگر اين كه به نحوى دستخوش فال بد زدن مى شود، اما خداوند با توكل به او آن را از بين مى برد.
أدني الکُفر أن يَسمَعَ الرَّجُلُ مِن أخيهِ الکَلِمَةَ فَيَحفَظَها عَلَيهِ يُريدُ أن يَفضَحَهُ بِها.
کمترين کفر اين است که انسان از برادرش سخني بشنود و آن را نگه دارد تا او را با آن سخن رسوا کند.
اِيّـاکُـم اَن يَحسُـدَ بَعضُکـُم بَعضـاً فَـاِنَّ الکُفـرَ اَصلُه الحَسَـد؛
از حسـد ورزى به يکـديگـر بپـرهيزيـد، زيـرا ريشه کفـر، حسـد است.
مَن أمَرَ بِالمَعروفِ شَدَّ ظَهرُ المُؤمِنِ وَ مَن نَهى عَنِ المُنكَرِ أَرغَمَ أَنفَ المُنافِقِ و َأَمِنَ كَيدَهُ؛هر كس امر به معروف كند به مؤمن نيرو مى بخشد و هر كس نهى از منكر نمايد بينى منافق را به خاك ماليده و از مكر او در امان مى ماند.
إِنَّ المُؤمِنَ يَغبِطُ و َلا يَحسُدُ و َالمُنافِقُ يَحسُدُ و َلا َيغبِطُ؛مؤمن غبطه مى خورد و حسادت نمى ورزد، منافق حسادت مى ورزد و غبطه نمى خورد.(غبطه آن است كه آرزو كنى آنچه ديگرى دارد، داشته باشى بدون اينكه آرزوى نابودى نعمت ديگرى را داشته باشى و حسد آن است كه بخواهى نعمتى را كه ديگرى دارد، نداشته باشد).
اَلمُؤمِنُ يَأكُلُ بِشَهوَةِ أَهلِهِ، اَلمُنافِقُ يَأكُلُ أَهلُهُ بِشَهوَتِهِ؛مؤمن به ميل و رغبت خانواده اش غذا مى خورد ولى منافق ميل و رغبت خود را به خانواده اش تحميل مى كند.
مَن أصعَدَ إلي اللهِ خالِصَ عِبادَته، أهبَطَ اللهُ عَزوجَلَّ إليهِ أفضَلَ مَصلَحَتِه؛
هر کس عبادت خالصش را براي خدا بالا بفرستد، خدا بهتريم مصلحت را براي او نازل مي کند.
لاتُكَرِّهوا إلى أنفُسِكُمُ العِبادَةَ.عبادت را نزد خويش ناپسند مگردانيد.
من عَبَد الله حق عبادته آتاه الله فوق امانيه و کفايته؛
هر که خدا را، آنگونه که سزاوار اوست، بندگى کند، خداوند بيش از آرزوها و کفايتش به او عطا مى کند.
عالِمٌ يُنتَفَعُ بِعِلمِهِ اَفضَلُ مِن سَبعينَ اَلفٍ عابِدٍ؛
دانشمندي که از علمش سود برند ، از هفتاد هزار عابد بهتر است .