حضرت زينب(س)-در مسير شام
ديگر چه زينبي؟ چه عزيزي؟ چه خواهري؟!
وقتي نمانده است برايش برادري
تا نيزه ات زدند زمين خورد خواهرت
با تو چه کرده اند در اين روز آخري؟!
از صبح يکسره به همين فکر مي کنم
وقت غروب مي شود اين جا چه محشري
اين جا همه به فکر غنيمت گرفتن اند
از گوشواره ها بگير تو تا کهنه معجري
اصلاً کجا نوشته اند که در روز معرکه
در قتلگاه باز شود پاي مادري؟!
اصلاً کجا نوشته اند که هنگام? غروب
در خيمه گاه باز شود پاي لشکري؟!
اصلاً کجا نوشته اند که در پيش خواهري
بايد جدا کنند گلوي برادري؟!
من مانده ام چطور تو را غسل مي دهند
اصلاً چه غسل دادني؟ اصلاً چه پيکري؟!
در زير سم اسب چه مي کردي اي حسين؟
از تو نمانده است برايم به جز سري
از روي نيزه سايه ات افتاده بر سرم
ممنونم اي حسين که در فکر خواهري
در کوفه، زينب از تو چه پنهان، تمام کرد...
اي کاش رفته بود سرت جاي ديگري
مجمع زينبيون اهل بيت خوزستان
بيت آيت الله موسوي
zeynabiyooneahlebeyt.blogfa.com
ايام تسليت