قلبهاى ما جايگاه خواسته هاى الهى است؛ هرگاه او بخواهد ما نيز مى خواهيم.
أنَا بَقِيَّةُ اللَّهِ في أَرضِهِ وخَليفَتُهُ و حُجَّتُهُ عَلَيكُم. من يادگار خدا در زمين و جانشين و حجت او بر شما هستم.
أنَا خاتِمُ الأَؤصِياءِ، بي يُدفَعُ البَلاءُ مِن أهلي وشيعَتيمن وصىّ آخرين ام، به وسيله من بلا از خانواده و شيعيانم دفع مى شود
مهدى مردى است از ما، از نسل فاطمه.
منتظران ظهور امام مهدى(ع) برترينِ اهل هر زماناند.
فإنّا يُحيطُ عِلمُنا بِأنبائِکُم وَ لا يَغرُبُ عَنَا شَيءُ مِن أخبارکُم
علم ما به شما احاطه دارد و چيزي از اخبار شما بر ما پوشيده نيست
لَو كانَ فيكُم عِدَّةُ أهلِ بَدرٍ لَقامَ قائِمُنا.
اگر به تعداد اهل بدر [مؤمن كامل] در ميان شما بود، قائم ما قيام مي كرد.
مَهْدىُّ اُمَّتِى الَّذى يَمْلاُ الاَرْضَ قِسْطا وَ عَدْلاً كَما مُلِئَتْ جَوْرا وَ ظُلْما؛
مهدى امت من كسى است كه هنگام پر شدن زمين از بيداد و ظلم، آن را پر از قسط و عدل خواهد كرد.
عَنْ دِعْبِلِ بنِ علىّ : اَنَّهُ دَخَلَ عَلى اَبِى الحَسَنِ الرِّضا عليه السلام وَ اَمَرَ لَهُ بِشَىْءٍ ، فَاَخَذَهُ وَ لَمْ يَحْمَدِ اللّهَ . قالَ : فَقالَ لَهُ : لِمَ لَمْ تَحْمَدِ اللّهَ؟! قالَ : ثُمَّ دَخَلْتُ بَعْدُ عَلى اَبى جَعفَرٍ عليه السلام وَ اَمَرَ لى بِشَىْءٍ ، فَقُلْتُ : اَلْحَمدُ لِلّهِ . فَقالَ لى : تَاَدَّبْتَ؛
دعبل بن على به خدمت امام رضا عليه السلام رسيد و امام امر فرمودند انعامى به او بدهند . دعبل آن را گرفت، اما خدا را سپاس نگفت . امام به او فرمودند : چرا خداوند را سپاس نگفتى؟! دعبل گفت : پس از مدّتى بار ديگر خدمت امام رضا عليه السلام رسيدم و ايشان فرمودند انعامى به من بدهند . من گفتم : خدا را سپاسگزارم . امام به من فرمودند : ادب را به جا آوردى.
مَن أحَبَّ أن يَلقَى اللَّهَ ضاحِكاً مُستَبشِراً فَليَتَوَلَّ عَلِيَّ ابنَ مُوسَى الرِّضا(ع).كسى كه دوست دارد خندان و با روى گشاده خداوند را ديدار كند، بايد از محبّت و ولايت على بن موسى الرضّا(ع) بهره مند باشد.
إنَّ لِقَتلِ الحُسَينِ حَرارَةً في قُلوبِ المُؤمِنينَ لا تَبرُدُ أبَداً.
كشته شدن حسين عليه السلام چنان داغى در دل مؤمنان است كه هرگز سرد نشود.
كانَ أبي إذا دَخَلَ شَهرُ الْمُحَرَّمِ لا يُرى ضاحِكاً
چون ماه محرم فرا مى رسيد، كسى پدرم را خندان نمى ديد.
لأَندُبَنَّكَ صَباحاً و مَساءً و لأَبكِيَنَّ عَلَيكَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَماً.
هر صبح و شام بر تو گريه و شيون مى كنم و در مصيبت تو به جاى اشك، خون مى گريم.