نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 

بگزار راز شاعر را با تو بگويم پروانه ازغم عشقي دگر در آتش شمع سوخت و شمع بي اعتنا که نه عشق چشمانش را کور کرده بود و پروانه اي نديده بود در انتظار يار خود آب شد! پروانه ميخواست از غم دل آزادو هم ره شمع شود که خود را سوزاند / تنها گناه شمع عشق بود و پروانه عشق تنها گناهش بود

شمع وقتي پروانه را ديد که شعله اش در کنار جسد پروانه آرام گرفت!