وبلاگ :
نگين شهداي قائم شهر وبلاگ تخصصي شهداي مسجد ابوالفضل ع پل سه تير
يادداشت :
( شهيد سيد جواد محسني ..........)
نظرات :
29
خصوصي ،
2798
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
اعظم سبحاني
يونس عليه السلام زمانى ديد قومش دعوت او را نمىپذيرند و به او ايمان نمىآورند،آزرده شد و احساس بىتابى كرد.از اينرو، به پروردگارش شِكوه نمود. در بخشى ازشِكوههاى او چنين بود: اى پروردگار من! تو مرا در سى سالگى به سوى قومممبعوث فرمودى و من، سى و سه سال در ميانشان ماندم و آنان را به ايمان آوردن به توو تصديق رسالتم دعوت نمودم و از عذاب و محروم كردن تو بيمشان دادم؛ امّا آنان تكذيبم كردند و به من ايمان نياوردند و نبوّتم را انكار نمودند و رسالتمرا سبك شمردند و مرا تهديد نمودند و ترسيدم كه مرا بكشند. پس، عذابت را بر آنانفرود آور، زيرا آنان قومى هستند كه ايمان نمىآورند. آن گاه خداوند به يونس عليه السلاموحى فرمود: «در ميان آنان، زن باردار و جنين و كودك خردسال و پير و زن ناتوانو مستضعف خوار وجود دارد، در حالى كه من، داور عادل هستم كه رحمتم بر خشممپيشى گرفته است. من خردسالان قوم تو را به گناهان بزرگ سالانشان كيفر نمىدهمو ـ اى يونس ـ آنان بندگان و آفريدگان و مردمان من در سرزمينهاى من و درزير پوشش مناند. دوست دارم درباره آنان حوصله كنم و با ايشان مدارا نمايمو توبهشان را انتظار مىكشم».
تفسير عيّاشى ، ج 2، ص 129، ح 44