چراغ جادو

نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 
تا عرش
يک روز آتش گرفتي بر خاک خاکسترت ماند
پرواز در باورت بود کين بار تنها پرت ماند
شب بود و عطر بهاري از دست‏هاي تو جاري
يک کهکشان پرستاره از چشم‏هاي ترت ماند
با کوله‏باري پر از عشق تا عرش راهي گشودي
بر فرش تنها برادر، بي دست انگشترت ماند
گمنـــــــــام رفتي، نداري از نام حتـــــــي پلاکي
يک مشت از استخوان بود چيزي که از پيکرت ماند
امروز بر شانه‏هايم، تشييع کردم تنت را
تن; لاله پرپر تو کز عشق يادآورت ماند
اي کاش من هم غبـــــــــاري از بال بال تو بودم
يا حلقه دودي پريشان وقتي که از سنگرت ماند