تلنگر مي زند بر شيشه قلبم
صداي چک چک باران
همان باران که مي بارد
گهي غم يا گهي هم
نغمه شيداي بي ياران

صداي چک چک باران
دلم را سخت مي کوبد
نمي دانم که برخيزم
ويا يک پرده غفلت ،به روي ديده آويزم

ولي نه ....
او که مهمان است
و مهمان را قدم بر ديده جان است
دلم را بر تو بگشايم
خبر از يار من گو و قدم بر ديده ام بگذار
که من مشتاق ديدارم

اگر از آسمان چشمهايش ،تو
براي من خبرآري
غبار غم فروشويي
زرو ديده ام ،آري