نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 <    <<    76   77   78   79   80    >>    >
 
+ سپهري 
ـ وقتي زندگي صد دليل براي گريه کردن به تو نشون مي ده، تو هزار دليل براي خنديدن به اون نشون بده.
+ سپهري 
فيلمسازان بايد به اين نيز بينديشند که فيلمهايشان را در روز رستاخيز با حضور خودشان نمايش خواهند داد.
+ سپهري 
ـ من دريافته ام که ايده هاي بزرگ هنگامي به ذهن راه مي يابند که اراده کنيم چنين ايده هايي را داشته باشيم.

من در همين شروع غزل ، مات مانده‌ام
حيران سرگذشت نفس‌هات مانده‌ام
بايد شهيد بود و تو را خون‌چكان سرود
شرمنده‌ام اسير عبارات مانده‌ام
يا سفينه النجاه دست مرا بگير که آب از سرم گذشت...
+ سکوت 
.
ديدي که چه بي رنگ و ريا بود زمستان ؟
مظلوم ترين فصل خدا بود زمستان
ديديم فقط سردي او را و نديديم
از هر چه دو رنگي است رها بود زمستان
بود هرچه فقط بود سپيدي و سپيدي
اسمي که به او بود سزا بود زمستان
گرماي هر آغوش تب عشق دم گرم
يکبار نگفتند چرا بود زمستان
بي معرفتي بود که هر بار ز ما ديد
با اين همه باز اهل وفا بود زمستان
غرق گل و بلبل شد اگر فصل بهاران
بوي گل يخ هم به هوا بود زمستان
با برف بپوشاند تن لخت درختان
لبريز و پر از شرم و حيا بود زمستان
در فصل خودش ، شهر خودش ، بود غريبه
مظلوم ترين فصل خدا بود زمستان …
+ افسر ارتش مهدويت 
لباس غمت، به قامت من
صدا زدن تو، عبادت من
اگر بشود، به لطف شما
زيارت شش گوشه قسمت من
ياحسين (ع)
+ سپهري 
خدايا …!
گاهي که دلم از اين و آن و زمين و زمان مي گيــرد ،
نگاهم را به سوي تو و آسمـان مي گيرم ،
و آنـقـدر با تــو درد دل مي کنـم ،
تا کم کم چشـــــــــم هايم با ابـرهاي بارانيت همراهي مي کنند
و قلبـــم سبک مي شود آنــوقــت تو مي آيي و تــــــمـــــــــام فضاي دلـم را پر مي کني
و مـــــن ديـــــــگــــر آرام مي شــــــوم
و احساس مي کنم هيچ چيز نمي تواند مرا از پاي دربيـاورد !
چون تو را در قلبــــــــــــــم دارم …
+ سپهري 
خدايا ما را ببخش بخاطر همه درهايي که زديم،
و هيچکدام خانه تو نبود…
+ سپهري 
خدا هر وقت تنها مي مونم به تو پناه ميارم
دريغ از اينکه يادم نبود تا حالا تنهام نذاشتي
+ سپهري 
خدا?ا منو ببخش اگر هم?شه به فکر رضا? همه ? ه?چ ها هستم
ول? به فکر رضا? تو که همه هست? ، ن?ستم …
+ سپهري 
خدا را دوست بدار
حداقلش اين است که يکي را دوست داري که روزي به او مي رسي . . .
.
+ سپهري 
خداوندا …
دقيق يادم نيست آخرين بار کي خود را پيدا کردم …
اما خوب يادم هست هرگاه که گم شدم ، دستم در دست تو نبود …
+ سپهري 
دست نيازمندي را گرفتم براي لحظه ايي کوتاه و صدايي شنيدم که مرا لرزاند !!
صداي خنده ي “خدا” را شنيدم ، واضح تر از صداي نفس هايم …
.
+ سپهري 
.
خدايا….
يا نوري بيفکن ، يا توري…
ماهي کوچکــت از تاريکي اين اقيانوس مي ترســـــد !
.
 <    <<    76   77   78   79   80    >>    >