اي کربلا به قافله کربلا ببين حال مسافران به درد آشنا ببين ما زائران خون خداييم کربلا بر کاروان زائر خون خدا ببين سوغات درد و خون جگر ارمغان ماست احوال ما ز وضع پريشان ما ببين من زينبم که درد چکد از نگاه من در هر نگاه شعله چندين بلا ببين رويم کبود و دست کبود و بدن کبود ياس کبود گر که نديدي مرا ببين اطفال را به گردن و بازو و دست و پا آثار تازيانه و بند جفا ببين هر يک کنار قبر شهيدي کند فغان هر بلبلي کنار گلي در نوا ببين از سجده هاي نيمه شب و خطبه هاي روز بشکسته ايم پشت ستم را بيا ببين هر جا کنند فتح، گذارند يک سفير وين رسم تازه نيست، بود هر کجا ببين ما نيز بر رقيه سپرديم کار شام تا او کند سفارت عظما به پا ببين