نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 
+ ... 

ديري ست که از روي دل آراي تو دوريم
محتاج بيان نيست که مشتاق حضوريم
تاريک و تهي پشت و پس اينه مانديم
هر چند که همسايه ي آن چشمه ي نوريم
خورشيد کجا تابد از اين دامگه مرگ
باطل به اميد سحري زين شب گوريم
زين قصه ي پر غصه عجب نيست شکستن
هر چند که با حوصله ي سنگ صبوريم
گنجي ست غم عشق که در زير سرماست
زاري مکن اي دوست اگر بي زر و زوريم
با همت والا که برد منت فردوس ؟
از حور چه گويي که نه از اهل قصوريم
او پيل دماني ست که پرواي کسش نيست
ماييم که در پاي وي افتاده چو موريم
آن روشن گويا به دل سوخته ي ماست
اي سايه ! چرا در طلب آتش طوريم