ساعت ویکتوریا

نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 
پيري براي جمعي سخن ميراند،
لطيفه اي براي حضار تعريف کرد،
همه ديوانه وار خنديدند.بعد از لحظه اي
او دوباره همان لطيفه را گفت
و تعداد کمتري از حضار خنديدند.او مجددا لطيفه را تکرار کرد
تا اينکه ديگر کسي در جمعيت به آن لطيفه نخنديد.
او لبخندي زد و گفت:
وقتي که نمي توانيد بارها و بارها به لطيفه اي يکسان بخنديد،
پس چرا بارها و بارها
به گريه و افسوس خوردن در مورد مسئله اي مشابه ادامه مي دهيد؟
گذشته را فراموش کنيد و به جلو نگاه کنيد.