عشقست که جان عاشقان زنده از اوست
نوريست که آفتاب تابنده از اوست
هر چيز که در غيب و شهادت يابي
موجود بود ز عشق و پاينده از اوست
از خود بگذر نور خدا را بطلب
در بحر درآ و عين ما را بطلب
سلطان سراپرده? توحيد بجو
از دُردي درد دل دوا را بطلب
از روي تو و زلف تو روز آمد و شب****اي روز و شب تو روز و شب كرده عجب
تا عشق مرا روز و شبت هست سبب****چون روز و شبت كنم شب و روز طلب
خورشيد به زير دام معشوقه ي ماست****مه با همه حسن نام معشوقه ي ماست
امروز جهان به كام معشوقه ي ماست****عالم همه بانگ و نام معشوقه ي ماست