نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 
+ سپهري 
شب سردي است ، و من افسرده
راه دوري است ، و پايي خسته
تيرگي هست و چراغي مرده
مي کنم ، تنها، از جاده عبور
دور ماندند ز من آدم ها
سايه اي از سر ديوار گذشت
غمي افزود مرا بر غم ها
فکر تاريکي و اين ويراني
بي خبر آمد تا با دل من
قصه ها ساز کند پنهاني
نيست رنگي که بگويد با من
اندکي صبر ، سحر نزديک است
هردم اين بانگ برآرم از دل
واي ، اين شب چقدر تاريک است
خنده اي کو که به دل انگيزم ؟
قطره اي کو که به دريا ريزم ؟
صخره اي کو که بدان آويزم ؟
مثل اين است که شب نمناک است
ديگران را هم غم هست به دل
غم من ، ليک، غمي غمناک است

سهراب سپهري