نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 
+ ليلا 
خانه دوست کجاست ؟

در فلک بود که پرسيد سوار آسمان مکثي کرد

رهگذر شاخه نوري که به لب داشت به تاريکي شن ها بخشيد

و به انگشت نشان داد سپيداري و گفت : نرسيده به درخت

کوچه باغي است که از خواب خدا سبزتر است

و در آن عشق به اندازه پرهاي صداقت آبي است

مي روي تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ ، سر بذر مي آورد

پس به سمت گل تنهايي مي پيچي ، دو قدم مانده به گل

پاي فواره جاويد اساطير زمين مي ماني

و تو را ترسي شفاف فرا مي گيرد.

در صميميت سيال فضا خش و خشي مي شنوي

کودکي مي بيني رفته از کاج بلندي بالا، جوجه بردارد از لانه نور

و از او مي پرسي خانه دوست کجاست؟