وبلاگ :
نگين شهداي قائم شهر وبلاگ تخصصي شهداي مسجد ابوالفضل ع پل سه تير
يادداشت :
شعر زيبا درباره تولد امام علي (ع)
نظرات :
3
خصوصي ،
642
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
so and ma
روزي يک کارمند پست وقتي به نامه هاي آدرس نامعلوم رسيدگي مي کرد متوجه نامه جالبي شد. روي پاکت اين نامه با خطي لرزان نوشته شده بود: «نامه اي براي خدا!» با خود فکر کرد: «بهتر است نامه را باز کنم و بخوانم.»
در نامه اين طور نوشته شده بود: «خداي عزيز! بيوه زني 83 ساله هستم که زندگي ام با حقوق ناچيز بازنشستگي مي گذرد. ديروز کيف مرا که صد دلار در آن بود دزديدند. اين تمام پولي بود که تا پايان ماه بايد خرج مي کردم. هفته ديگر عيد است و من دو نفر از دوستانم را براي شام دعوت کرده ام، اما بدون آن پول چيزي نمي توانم بخرم. هيچ کس را هم ندارم تا از او پول قرض بگيرم. تو اي خداي مهربان تنها اميد من هستي به من کمک کن...»
کارمند اداره پست که تحت تاثير قرار گرفته بود نامه را به همکارانش نشان داد. نتيجه اين شد که همه آنها جيب خود را جستجو کردند و هر کدام چند دلاري روي ميز گذاشتند. در پايان 96 دلار جمع شد و براي پيرزن فرستادند...
همه کارمندان اداره پست از اينکه توانسته بودند کار خوبي انجام دهند خوشحال بودند. عيد به پايان رسيد و چند روزي از اين ماجرا گذشت تا اين که نامه اي ديگر از آن پيرزن به اداره پست رسيد. روي نامه نوشته شده بود: نامه اي به خدا!
همه کارمندان جمع شدند تا نامه را بخوانند. مضمون نامه چنين بود: «خداي عزيزم. چگونه مي توانم از کاري که برايم انجام دادي تشکر کنم. با لطف تو توانستم شامي عالي براي دوستانم مهيا کرده و روز خوبي را با هم بگذرانيم. من به آنها گفتم که چه هديه خوبي برايم فرستادي... البته چهار دلار آن کم بود که مطمئنم کارمندان اداره پست آن را برداشته اند ...!»