نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 
برادران يوسف وقتي مي‌خواستنديوسف را به چاه بيفکنند يوسف لبخندي زد !يهودا پرسيد: چرا خنديدي ؟ اين جا که جاي خنده نيست !يوسف گفت : روزي در اين فکر بودم که چگونه کسي مي‌تواندبه من اظهار دشمني کند با وجود اين که برادران نيرومندي چون شما دارم !اينک خداوند همين برادران را بر من مسلط کرد تا بدانم که غير از خدا تکيه گاهي نيست !و اين چاه نشيني امروز من تاوان تکيه دادن به خلق خداست !