وبلاگ :
نگين شهداي قائم شهر وبلاگ تخصصي شهداي مسجد ابوالفضل ع پل سه تير
يادداشت :
انگيزه وبلاگ نويس شدن من.........
نظرات :
6
خصوصي ،
894
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
سردار خيبر
مادرش الزايمر داشت
بهش گفت مادر يه بيماري داري . بايد بخاطر همين ببريمت آسايشگاه سالمندان
مادر گفت چه بيماري ؟
گفت آلزايمر
گفت يعني همچيو فراموش ميکني
مادر گفت مثل اينکه خودتم همين بيماري رو داري
گفت : چطور ؟
مادر گفت انگار يادت رفته با چه زحمتي بزرگت کردم ...
چقدر سختي کشيدم تا بزرگ بشي ...
کمر خم کردم تا قد راست کني ...
پسر رفت تو ي فکر ...
برگشت به مادرش گفت : مادر منو ببخش
گفت : براچي ؟
گفت : به خاطر کاري که ميخواستم بکنم
مادر گفت :
من که چيزي يادم نمياد...
طاعاتت قبول حق انشاالله.
امروز هم منتظر پيامت بودم که تا الان که الان نرسيده خدايي نکرده که مشکلي پيش نيومده امشب رو برات غيبت ميزنم و انشالله که خواب مونده باشي و موردي نباشه...