نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 

چهارتا پسرم شهيد شدند،اصغرم چيز ديگري بود.

براي من هم کارپسر ها را مي کرد، هم کار دختر ها را

وقتي خانه بود،نمي گذاشت دست به سياه و سفيد بزنم .

ظرف مي شست،غذا مي پخت.اگر نان نداشتيم ،

خودش خمير مي کرد ،تنور روشن مي کرد.خيلي کمک حالم بود.

وقتي رفت جبهه ،همه مي پرسيدند «چطوردلت آمد بفرستيش ؟»

فقط به شان مي گفتم « آدم چيزي رو که خيلي دوست داره ،بايد در راه دوست بده

روحش شاد.....